دختر نازنینم دو هفته ایه کلاس قرآن کانون رسالت میره/ خاله پروانه رو خیلی دوس داره و وقتی میخواد بره تو کلاسش میگه مامان تو بیرون واسا/ مامانا باید بیرون باشن/ روابط اجتماعیشم خداروشکر خیلی خوبه و همش میخواد با بچه ها باشه و تو کلاس صحبت کنه/ اومده بود خونه میگفت مامان خاله گفته پیشونیتو بوس کنم بیار بوس کنم / خاله گفته دست بابا هم بوس کنم که باباش کلی کیف کرده بود و میگفت آفرین مرتب از این کلاسا ببر دخترموو.. از طرف کلاس قرآن بردنشون باغ عروسکا و اونجا هم کنار بچه های دیگه نشست بدون اینکه من کنارش بشینم و نمایش عروسکا رو تماشا کرد.. شعرای کلاسشو تکرار میکنه / لی لی میکنه و خرگوش من چه نازه میخونه/ با شعرای دیگه.. ...