یاسمین زهرایاسمین زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

یاسی بابا

سرگرمی های یاسی

یاسمین زهرای خوشگلم ده روز به تولدت مونده. سر خودتو بلدی چه جوری گرم کنی. شبا که میخوایم چراغا رو خاموش کنیم سریع میگی من.من. بابایی بغلت کنه و شما خاموش  کنی. از سایه بازی روی دیوار گرفته تا وقت خواب که یادت میفته فیلماتو ببینی. میری کیف منو دسته شو میگیری میاری تا من بدم بهت. روزا ماهیگیری میکنی با اون قلابا و ماهیا که برات خریدیم. دیشب که بابا حسن پنکه رو باز کرده بود و داشت تعمیر میکرد تو هم یه پیچ دستت گرفته بودی میخواستی تعمیر کنی خانم مهندس. از سبزی پاک کردن و جارو کردن و دستمال کشیدن تا گندم ریختن برای مرغا و شستن مرغا و نظافتشون. تعارف کردن غذا به گربه و ... خدا رو شکر دیگه کم کم داره دامنه لغاتت زیاد میشه هم فارسی هم ...
27 ارديبهشت 1395

کارگاه کودک دوزبانه ما

تصمیم گرفتم با کمک دوست عزیزم  یه کارگاه کودک دوزبانه راه بندازم تا یاسمین بتونه بره و با دوستاش بازی کنه و زبان یاد بگیره و بقیه مادرا هم با این روش آشنا بشن.  فعلا یکی دو جلسش تا الان تشکیل شده.  و اما بگم از دختر گلم.. یاسمین جون عاشق توپه. تو مغازه اسباب فروشی فقط توپ رو میبینه و مرتب میگه: توپ. توپ....دیشب باباش براش 20 تا توپ خریده بود. توپای رنگی کوچیک و همش باهاشون بازی میکرد. منم از فرصت استفاده کردم رنگا رو بهش گفتم. رنگ آبی رو یاد گرفت. میگفتم توپ آبی بیار فقط آبیا رو میآورد و میگفت آبی. آبی. بعدم بالشو نشونش دادم گفتم بگو چه رنگیه گفت آبی. مداد شمعی و دفترم براش گرفتم چون عاشق خط خطی کردنه... مداد رنگیاشو ک...
8 ارديبهشت 1395

شروع حرف زدن

از جمعه 14 اسفند دم ظهر بود که با خوندن یاسین و شیردادن به یاسمین زهرای عزیزم دیگه آخرین شیر رو بهش دادم و تا الان که دارم اینا رو مینویسم  شش روز هست که دیگه شیر نخورده. خدا روشکر خیلی راحت بود. خیلی بهتره غذا بیشتر میخوره اینجوری. یاسمین زهرای گل ما میتونه تقریبا بعضی از کلماتی که اطرافیان میگن رو تکرار کنه.. مثلا میگیم بگو چیچی میگه جیجی.  کار که داره میگه ماما بیا، ماما بیا با دستشم اشاره میکنه. فعلا به همه میگه مامان به بالا رفتن از پله علاقه پیدا کرده. پله های خونه باباحسن رو تونست برای اولین بار خودش بره بالا.  جملات انگلیسی که تو کارتونا یا شعرا دیده بود قبلا من یه بار براش میگفتم اون انجام میداد...
20 اسفند 1394

دومین زمستون با دختر قشنگمون

دوباره زمستون رسید. چند روزی میشه که بعد از 7-6 ماه که مجبور بودیم خونه خودمون نباشیم، دیگه خونه اجاره کردیم و الان خونه خودمون هستیم. یاسمین زهرای گلم انقدر شیرین و دوست داشتنی شدی که  هر روز خداروشکر میکنم به داشتن تو. همه چیزایی که از خدا میخواستم تو وجود تو هست.. باهوش، شیطون و بازیگوشی و از همه چی میخوای سر دربیاری. یه جا نمیشینی. موقع خوردن غذا هم خیلی سختته که بشینی. یه قاشق میخوری میری یه دور میزنی برمیگردی یه قاشق دیگه.  بخشنده و مهربون هستی یه چیزی که میخوری میخوای به همه بدی و بزاری دهنشون. مخصوصا بچه های همسن خودت که خودت میزاری دهنشون.  اگه یه کسی نخواد بگیره ازت انقدر بلندبلند میگی "بیا، بیا" که طرف ...
2 دی 1394

یک و نیم سالگی

سه روز پیش واکسن یک سال و نیمگیتو زدیم عزیزم. فقط شب تا صبح یه خورده تب داشتی و فرداش خدا رو شکر  سرحال شدی دوباره.  یه دفتر نقاشی بهت جایزه داده بودن یه جعبه مداد رنگی هم الان داری که سرگرمیت شده و باهاش خط خطی میکنی. یه چیز جالب طرز مداد گرفتنت بود که فقط دو روز اول اشتباه میگرفتی ولی روز سوم دیدم که مثل ما مدادو میگیری و نقاشی میکنی. آفرین به دختر قشنگم.. با آجرای خونه سازیتم که این ماه برات گرفتم یاد گرفتی که چجوری بازی کنی. چند تا آجرو میتونی بچینی خودت روی هم به تنهایی.. همینطور  بازی با حلقه های هوش که ازشون خوشت میاد خیلی! ادای خمیازه کشیدن درمیاری. بهت بگن ماهی شو سریع لباتو جمع میکنی عین ماهی. ...
12 آذر 1394

پیشرفت های تازه

یاسمین زهرای من یاد گرفتی که هر سوالی که ازت میپرسیم سرتو به نشونه تایید تکون میدی!! حتی وقتی بابایی به شوخی بهت میگه کتک میخوای هم بازم سرتو تکون میدی! اگه بگم منو دوس داری یا نه؟ سرتو تکون میدی. میگم چند تا؟ پنج تا انگشتتو نشون میدی! یعنی اینقدر.. چند تا جمله انگلیسی پشت سر هم ازت میپرسم مثلا Do u love mommy? Do u love daddy" Do u like spagety? Are u thirsty? are u hungry? برای جوابش کلا در همه حالت سرتو به نشونه تایید تکون میدی!!  میگم your theeth دندوناتو نشون میدی! your foot یه پاتو میاری بالا نشون میدی. hand's up دو تا دستاتو میبری بالا.  میری دستمالای آشپزخونه یا لباسا رو ورمیداری به خودت آویزون میکن...
11 آبان 1394

یاسی و حال و هوای محرم امسال

یاسمین زهرای گلم امسال دومین محرم زندگیت رو گذروندی. تاسوعا و عاشورای امسال دیگه واسه خودت همه جا رو سیر میکردی و این ور اونور میرفتی!  اینجا آماده شدی برای رفتن به عزاداری: شام غریبان، داری شمع روشن میکنی: خودتم فوتش میکنی: خاموش میشد ذوق میکردی: ...
11 آبان 1394

یک سال و چهار ماهگیت رسید

یاسمین زهرای گل من هر روز که میگذره به شیرین کاریات اضافه میشه. اینم بگم دو تا دندون جدید بالا درآوردی. خیلی هم بازیگوش شدی عسلم. دو تا دستاتو باز میکنی میگی دده.. همش میخوای بری بیرون. میگم برو کفشاتو بیار بریم دده. سریع میری کفشات هر جا هست پیدا میکنی میاری.. بعد سریع میشینی پاهاتو دراز میکنی که کفشاتو پات کنم!!! وقتی داری یه چیزی میخوری که دوس داری، تکون تکون میخوری و مرتب میگی: به به به به.. تو بازی کلاغ پر، یه جمله خیلی واضح که میتونی بگی اینه: توتو پررررررر... چند تا جمله انگلیسی هم که میتونی تشخیص بدی ایناس: وقتی میگم kiss mommy یا kiss daddy میای و من یا بابا رو بوس میکنی. البته بوس بی صدا.. پشت سر هم که میگیم sit dow...
7 مهر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسی بابا می باشد