یاسمین زهرایاسمین زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

یاسی بابا

خوندن و نوشتن از تواناییهای یاسی

1395/4/24 10:00
نویسنده : مامان یاسی
317 بازدید
اشتراک گذاری

این چند وقت نشد بیام مطلب بزارم. برا همین حرف زیاده.. 

یاسمین زهرای شیرین من  الان دیگه خودش کفشاشو پا میکنه. با عروسکاش بازی میکنه و شعر head,shoulders براشون میخونه. چند تا از اعضای بدن دیگه هم دست میزاره میگه..

وقتی داریم نماز میخونم سریع میگه الله. میدوئه میره چادر بیاره. یه پارچه یا روسری میاره میندازه سرش. بعد شروع میکنه با حرکات لبش نماز خوندن. آخرم دستاشو چند بار میزنه رو پاش مثل ما. بعد تسبیح ورمیداره الکی تسبیح میخونه.. دیگه باید چادر بگیرم برا دختر گلم. 

ده که میریم، میدون وسط ده رو دوس داره فقط میره گلاشو میچینه تا میدونو میبینه میگه گلا. گلا. میخواد پیاده شه بره گل بچینه..

دوس داره پارک که میریم سوار این وسیله ها بشه..

شب قدر رفته بودیم احیا، امسال خیلی خوب بود تمام مدت پیش من نشسته بود یه بار خواست بره برگای بوته های اونجا رو بکنه چند تا هم کند ولی دیگه نزاشتم بره و سرگرم بود. عین ما قرآن سر میذاشت. نگاه به یکی از خادما میکرد مثل اون سینه میزد. از اول دعای جوشن کبیر کتاب باز میکرد. تا آخر دعا می نشست و همین جور از خودش بلند بلند صدا در می آورد. توی خونه هم کتاباشو برمیداره و همینجور بلند بلند میخونه..

یه روز تو خونه پوشکشو باز کردم و یادش دادم جیش بگه سه باری که جیش داشت گفت ولی کار از کار گذشته بودخطا فعلا پوشک میشه تا یه ماه دیگه که فرصت بکنم شروع کنم. موقعی که میگم یاسمین بیا پوشکتو عوض کنم میره یه جا دراز میکشه و آماده منتظر میمونه..

یه سری رو در و دیوارا نقاشی میکشید، من و باباش براش چند تا مقوای سفید بزرگ خریدیم و کنار هم سرتاسر زیر اپن چسبوندیم دیگه یادش دادیم فقط روی این مقواها نقاشی کنه اونم خدا رو شکر دیگه رو در و دیوار نکشید. ولی با مدادشمعیاش شکلهای جالبی رو مقواها درمیاره من و باباش هم نگاه میکنیم کیف میکنیم..

با خمیربازی که براش خریدم بازی میکنه. یه شابلون طرح جوجه هست هی اونو میده به من میگه مامان توتو تا من با خمیر براش درست کنم..

دوچرخه سواری خیلی دوس داره و خودش سوارش میشه راه میره و دوباره پیاده میشه. برا همین چند وقت پیشا با بابای یاسمین رفتیم یه دوچرخه خوشگل براش خریدیم..

دیگه جرئت نمیکنم جلوش تلفن صحبت کنم میخواد بیاد بگیره و حرف بزنه. از اول تا آخر تماسم یه ریز حرف میزنه بعضی وقتا وسطش میگه yes یا no.خنده

اینم عکس یاسمین که عروسکشو گذاشته بود توی فرغونش و سواریش میداد..

تل سرشو خودش دوست داره بزنه. شلوار یا لباس خودشو نمیتونه هنوز بپوشه ولی هر دو تا رو پاش میکنه هم شلوار هم پیراهن آخرم تو پاش گیر میکنه..

بهش بگن یاسیمن غذاتو خوردی؟ اونم جواب میده خوردیخندونک...خندونک

یه دفتر داره برمیداره میگه مامان قلم، قلم که بدم نقاشی کنه یا بنویسه. وقتی داره با مداد خط خطی میکنه شروع میکنه A,B,C خوندن که مثلا من دارم حروف انگلیسی رو مینویسم. تا حدودیم موفق شده یه بار شانسی نوشت A، ذوق کرد و میخندید به من نشون میداد و میگفت مامان A.. یا یه بار O رو نوشته بود نشون میداد و میخوند و یه بار هم حرف L.  

شب قدر که بیرون بودیم از رو بطریش دست گذاشت رو حروف انگلیسی و اسماشونو گفت و چند تایی رو درست هم گفت مثل S, T, U از اون موقع فهمیدم که میتونه بخونه حروفو. من خودمم تعجب کردم مگه میشه تو این سن که حروفو بشناسه. ولی مثل اینکه بچه ها مغزشون قدرت عجیبی داره و سریع از محیط جذب میکنه. فقط کافیه آموزش ببینن. اونم از فیلمایی که دیده تونسته یاد بگیره.  یا چند روز بعد زن داییش چند تا حرفو نشونش داد و درست گفت مثل M,O بعد از اون دوباره ازش چند تا حرفو از رو یه نوشته پرسیدم دیدم حرفای Q, W, L, B, P اینارم خوند. فک کنم حرفای بیشتری بلد باشه که کمکم کشف میشه..

یا مثلا One, Two, Three از حفظ میخونه. بار اول که شنیدم شروع کرد به خوندن و پشت سرهم درست گفت تا Ten خوند فقط Seven رو جا میندازه همشو پشت سرهم بدون غلط میخونه. یه مدت بعد هم دیدیم بعد از Ten داره میگه Sixty, Eighty, Ninety

دو روز پیش شعر Wheels on the bus رو میخوند ازش فیلم گرفتم. خیلی کم میتونم ازش فیلم بگیرم کاراش یه دفعه ایه نمیشه. میگفت horn, beeb, beeb,beeb دوباره دستاشو باز میکرد میگفت open. عین شعر..

سر همین شعر، تو کلاس، بچه ها کاردستی اتوبوس درست کرده بودند که دراش باز و بسته میشد قبل از این که با اتوبوساشون شروع کنن به شعر خوندن یاسمین رفت سراغ یکی از کاردستیا در اتوبوسه رو باز کرد و گفت open.

به کتاب هم که کلا میگه book.

به عروسک خرسش میگه Teddy bear

میگم be quiet میگه هیسسسسس

چند روز پیشا وسط هال واستاده بود یه دفعه گفت dance و شروع کرد حرکات موزون درآوردن.محبت

یا یه شب تو ماشین داشتیم میرفتیم، دیدم داره اشاره میکنه به پنجره ماشین میگه موووو، هی نگا میکردم ببینم مو چسبیده به شیشه یا نه. سرمو پایین دادم دیدم داره به ماه اشاره میکنه میگه moon.تعجب

اولا که تازه کلمه یاد گرفته بود عکس پرتقال روی آب میوه بود نشون میداد میگفت orange. اولین اسمی که یاد گرفت همین بود.

این کلماتو خودش یاد گرفته. یه جا ببینه یا شکلشو از رو کتاب ببینه میگه: 

Apple, Ball, Car, Dog, Cat, mouse, Juce, Hat, Giraffe, Elephant, Egg, Monkey, Flower

و همین طور این رنگا: Pink, Black, Purple, Yellow, Green, Red, Orange, Blue که رنگای Orange, Red, Blue, Black رو همیشه درست میگه بقیه رنگا رو بعضی وقتا درست میگه نه همیشه..

به آجرای خونه سازیش میگه Block

 من هنوز با یاسیمن مکالمه شروع نکردم. فعلا باید فارسی یاد بگیره. هنوز جمله فارسی نمیگه فک کنم حدودا از سه سالگی شروع کنم.. تا وقتی کامل فارسی حرف نزده فقط جملات و کلمات تو شعرا رو که خودش یاد گرفته گاه و بیگاه ازش میپرسم که یادش نره. یاسمین زهرا حرف زدنشو با زبان دوم شروع کرد و روز به روز با گفتن کلمات جدید منو غافلگیر میکنه. آرام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاسی بابا می باشد