دوسالگیت مبارک
یاسمین زهرای گل من دوساله شد. تولدت مبارک عسیسممممممم....
جشن تولدت رو امسال با بچه های کارگاه زبان گرفتیم. جشن نیمه شعبان هم بود البته.. کلاس عصر بود جنابعالی نخوابیده بودی حسابی خوابت گرفته بود بالای اپن نشستی.
اینم عکس کیک تولد:
از لحاظ حرف زدن خیلی پیشرفت داشتی. پیشرفت ناگهانی... هر کلمه ای که ما بگیم تو هم عین همونو یا همون لحظه یا یه جا دیگه میگی.. به دایی اشاره میکردی میگفتی دایی، دایی، هی تکرار میکردی.. برنج که بخوای بخوری میگی پلو، پلو..
قراره هر دفعه از پیشرفتهای انگلیسیت هم بنویسم:
با دایی و بابا با هم رفتین تو میوه فروشی میوه بگیرین. وقتی دایی برگشت گفت اشاره میکردی به سیبا و میگفتی apple... این کلمه رو هیچ وقت من بهت نگفته بودم و فقط تو کلیپا دیده بودی..
روز قبلش برده بودمت حموم اشاره میکردی به پای من و خودت میگفتی beet. نمیتونستی بگی feet.
نشسته بودم اومدی پیشم گفتی مامان!! گفتم جان! ادای خوردن درآوردی و گفتی eat.
دیروزم که خوابیده بودم با صدای تو بیدار شدم داشتی رو اعضای صورت من دست میکشیدی و انگلیسیشو میگفتی: دست میزاشتی رو لبم میگفتی mouth همینطور برای بینی و چشمها: eyes, nose
یه برنامه رو تبلتت نصب کردم رو حیوونا دست میزاری اسمشو به ترتیب میگه و تو همراش تکرار میکنی. موش رو قشنگ یاد گرفتی میگی mouse. بهت میگفتن این موشه تو بلند داد میزدی mouse
یه روز اسباب بازیات جلوت بود اشاره کردی به ماهیت گفتی ویش به جای fish.. بعد من اسم هرکلمه ای به فارسی میگفتم تو عین همونو تکرار کردی تا رسیدیم به کلمه سلام. گفتم بگو سلام گفتی hello. که خیلی جالب و عجیب بود برای من که انقد درکت بالا رفته..
جمله shrug your shoulders (شونه بالا انداختن) رو انجام میدی..